محل تبلیغات شما
. و روی تنم سوراخ‌هایی نگذاشته بود که زندگی‌ام از آن چکه‌چکه نشت کند.» ساعت چهار و پنج دقیقه صبح. یک جمله ساده در میان داستانی کوتاه از زبان زنی که تمام عمرش را مشغول جابه‌جایی از قاره‌ای به قاره‌ی دیگر بوده‌است، در دل زن دیگری که تمام زندگی‌اش از محدوه شهر کوچک محل تولدش تکان نخورده، آشوب به پا کرد. با خودم فکر کردم: حتی وقتی در دل اتاق کوچک و شلوغم مخفی شده‌ام، غم می‌آید و روی دلم می‌نشیند.» روزهایی دور از من ایستاده‌اند؛ آن‌قدر دور که انگار مال

یک روز نواختن یک ساز موسیقی را یاد می‌گیرم.

پاییز پشت پنجره ایستاده‌است.

یک روز نقاشی را ترک خواهم کرد

کوچک ,تمام ,دل ,روی ,» ,آشوب ,در دل ,که تمام ,و روی ,وقتی در ,کردم حتی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گلزار ادب