اکثر مواقع ضعیف بودن چشمهام برام یک جور نعمت بوده. مواقعی مثل همین امشب که صندلیم رو گذاشتم وسط اتاق، رو به پنجره. بدون عینک هر چیزی که بیش از پنجاه سانت ازم فاصله داشته باشه، فقط مجموعهای تار از انرژیهای بصریه. در حالی که به جدیدترین اپیزود پادکست موردعلاقهم گوش میدادم، با خودم تصور کردم که میون یه دریای آرومم. همهی تاریکی بیرون از پنجره، سیاهی آب دریاست و نور ضعیف چراغ جلوی خونه که باعث روشن شدن نسبی اتاق میشه، مهتاب. یک روز نواختن یک ساز موسیقی را یاد میگیرم.
پاییز پشت پنجره ایستادهاست.
یک روز نقاشی را ترک خواهم کرد
رو ,ضعیف ,تاریکی ,بیرون ,پنجره، ,سیاهی ,دریای آرومم ,یه دریای ,میون یه ,که میون ,آرومم همهی
درباره این سایت