محل تبلیغات شما

کنار خانوم الف نشسته بودم و می‌گفتم: کاش همه‌ی جمعه‌ها، اصلا همه روزهای تعطیل هفته امتحان داشتیم و از خانه می‌زدیم بیرون.» بعدتر که او رفت امتحان دومی‌اش را بدهد، تاکسی گرفتم به سمت خانه. وسط خیابان دلم هوای پیاده‌روی کرد. پیاده شدم و موسیقی گوش کردم و قدم زدم. به خانه که رسیدم مامان» کیفم را گرفت، مقداری پول و لیست خرید را چپاند بین دست‌هایم.  با یکی از آن لبخند‌های کج آمدم توی کوچه، شالم را دادم پشت گوشم و موهای تازه بنفش شده‌ام را آوردم روی پیشانی و چشم‌ها تا باد پاییزی ظهر جمعه‌ای تکان‌شان بدهد و حسابی کیف کنم. برای خودم بستنی خریدم، میان کوچه‌های محله‌مان آرام آرام و لی‌لی کنان قدم زدم. به خانه که رسیدم، شدم عاشق ِ دور از معشوق. پرده‌ی زندان کوچک نارنجی‌ام را کنار زدم، پنجره را باز کردم و خیره‌ی درخت ِ سنجدمان شدم. 

یک روز نواختن یک ساز موسیقی را یاد می‌گیرم.

پاییز پشت پنجره ایستاده‌است.

یک روز نقاشی را ترک خواهم کرد

خانه ,شدم ,امتحان ,  ,باد ,آرام ,زدم به ,به خانه ,خانه که ,کردم و ,قدم زدم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شرکت فنی مهندسی صنعت مشاور اسپادان